جنون عشق...
ماشين رو زد کنار اتوبان و موبايل رو درآورد و شماره گرفت!
الو ... الو ... مهدی ! تورو خدا قطع نکن، فقط گوش کن، منو ببخش !
از اين حرفي که زدم منظوري نداشتم، نميتونم حتي تصور کنم که بدون تو زندگي مي کنم،
الو .... ( قطع تلفن )
اشک تو چشاي قشنگ دختر جمع شده بود. حرکت کرد!
چشم هاشو بست ...
موبايل دخترک زنگ زد! ولي کسي نبود که جواب بده!
(پيغام گير گوشي فعال شد)
--- الو ، سلام نازنينم، چرا جواب نميدي؟
از دستم ناراحتي؟ مي دونم که تند رفتم، منم نمي تونم بدون تو زندگي کنم!
الو... !
چرا جواب نميدي ! الو ...
+ نوشته شده در شنبه ۱۱ دی ۱۳۸۹ ساعت 23:59 توسط no name
|
حرفهایی هست برای نگفتن